(پدر و اجداد پدري رسول خدا (ص))
آباء در زبان عرب جمع "اب" به معناي پدر است. عرب به هرچيز که در ايجاد شياي يا اصلاح و يا ظهور آن تاثير گذار باشد، اطلاق "اب" ميکند و چون پدر انسان در ايجاد، تربيت و تغذيه او دخالت دارد، نزد عرب "اب" ناميده ميشود. به همين سبب است که رسول خدا (ص) را اب و پدر مومنان ناميدهاند. (1) و در قرآن آمده: "النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُم" (2) ؛ پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آنها [مؤمنان] محسوب مىشوند. در تفاسير ذيل اين آيه آمده: پس رسول خدا (ص) نيز پدر مومنان است. (3) و در روايت آمده که رسول خدا (ص) فرمودهاند: "من و علي پدران اين امت هستيم" (4) . و به همين مناسبت واژه "اب" درمعناي عم (عمو) ، جد (پدر بزرگ) ومعلم بکار ميرود. در ادبيات عرب "اب و عم"، "اب و ام " و نيز "اب و جد" را به "ابوين" تثنيه ميبندند. (5)
اصطلاح کلامي "آباي رسول الله (ص) " نزد متکلمان، نماينده بحث پيرامون مسالهاي است که گستره آن، از يک سوي تنها پدر و اجداد پدري رسول خدا (ص) را در بر ميگيرد و از سوي ديگر شامل مادر رسول خدا (ص) و مادران پدري (مادران اجداد پدري) ايشان نيز ميشود.
اين بحث با عناويني همچون: " الاعتقاد في آباء النبي (ص) " (6) ، " القول في آباء رسول الله ص و أمه و عمه أبي طالب رحمة الله تعالى عليهم " (7) يا "آباء و امهات رسول الله (ص) (8) يا " أحاديث أن جميع آبائه وأمهاته على التوحيد" (9) ونيز" إيمان آباء النبي (ص) إلى آدم (ع) " (10) در متون کلامي و تاريخي مطرح شده است.
در باره جايگاه بحث در متون کلامي بايد گفت اين موضوع به لحاظي در مبحث "نبوت عامه" به مناسبت موحد بودن آباء و امهات همه انبياء و منزه بودن آنها از کفر و شرک؛ و به ديگر لحاظ، در مبحث "نبوت خاصه" و در خصوص ايمان پدران و مادران رسول خدا (ص) مطرح شده است. به اين بيان که در مبحث "نبوت عامه" در بحث از "عصمت" و ساير ويژگيها و صفات انبياء در متون کلامي شيعه به تبع اجماع عالمان شيعي و تعداد کمي از متون اهل سنت (11) اين بحث مطرح ميشود که لازم است انبياء و رسولان الاهي انبياء (ع) از هر عامل جسمى و روحى و حسبى و نسبى كه موجب تنفّر جامعه مىگردد، منزّه و مبرا باشند، از قبيل دنائت و پستى پدران و بدنامى مادران (دنائه الآباء و عهر الامهات) . (بداية المعارف الالهية، ج1، ص259) (12) و بي گمان يکي از مصاديقي که سبب نفرت مردم از ايشان ميشود " کفر آباء و امهات" ونيز "اشتهار آنان به فسق" است (13) .
در متون کلامي سخن پيرامون پدران و مادران رسول خدا (ص) بطور معمول در مبحث "نبوت خاصه" مطرح ميشود، هر چند که به لحاظ حساسيتهاي خاص اين بحث در برخي کتب کلامي جزو مباحث مربوط به" اعتقادات" نيز وارد شده (14) ، چرا که برخي يا به دليل دشمني با امير مومنان (ع) در صدد برآمدهاند پدر و پدران ايشان را مشرک بشمارند. و چون بيش تر پدران ايشان با رسولخدا (ص) مشترک است، در اين بحث قائل شدند که پدران رسولخدا (ص) نيز ميتوانند موحد نباشند. و يا به اين دليل که آباي خلفا ـ چه خلفاي از بني اميه و چه غير آن ـ و حاکمان آنها همگي از کفار و مشرکين بودند در صدد برآمدند که آباء رسول خدا (ص) و و اهل بيت ايشان که همگي از مومنان بودند فاقد اين فضيلت بدانند تا با آنها در اين امر مساوي شوند. (15)
در مورد آباء و امهات رسول خدا (ص) چند بحث وجود دارد:
1. اين که آنان چه کساني بودند و چه نام هايي داشتهاند و در کجا و چگونه زندگي ميکردند، پدر و مادر و برادران و خواهران آنها چه کساني بودند و در چه نقطه جغرافيايي و چه قبيلهاي زندگي ميکردند و چه موقعيت اجتماعي داشتهاند و.. که يک بحث صرفا تاريخي است.
2. بحث راجع به آيين و اعتقادات ايشان است که برخي در نبوت خاصه يکي از علائم پيامبري ايشان را اين دانستهاند که از پدران و مادران پاک و مطهر و بزرگواري بدنيا آمده است، يعني از ويژگيهاي خانوادگي و حسب و نسب ايشان بر نبوتشان استدلال نمودهاند. (جوادي آملي، وحي و نبوت ـ تفسير موضوعي، ج3، ص389)
3. بحث راجع به ارتباط پدران ايشان با پدران اميرمومنان علي (ع) است. که به مباحث فضائل ايشان بر ساير خلفا مرتبط است.
در ادامه به اختصار به هر يک پرداخته ميشود:
اما نسب رسول خدا (ص) :
در باره نسب رسول خدا (ص) تا حضرت آدم (ع) در کتب تاريخ روايات مختلفي آمده و اختلافاتي ميان تاريخ نويسان وجود دارد، که در دو بخش مورد بررسي قرار ميگيرد:
اول: بخشي از نسب نامه حضرت که مورد اتفاق قاطبه سيره نويسان ونسب شناسان است، نسب ايشان تا جد بيستم است:
محمدبن عبدالله بن عبدالمطلب (شيبه) بن هاشم (عمرو) بن عبدمناف (مغيره) بن قصي (زيد) بن کلاب بن مره بن کعب بن لؤي بن غالب بن فِهر (قريش) بن مالک بن نضر (قيس) بن کنانه بن خزيمه بن مدرکه (عامر) بن الياس بن مضر بن نزار بن معدّ بن عدنان. (16)
دوم: بخش دوم از نامهاي اجداد پدري رسول خدا (ص) مورد اختلاف فراوان است، و اقوال بگونهاي متشتت است که قابل جمع و تلفيق نيست. و شايد به همين سبب ار رسول خدا روايت شده است که فرمود: "إذا بلغ نسبي إلي عدنان فامسکوا" (17) هرگاه نسب من به عدنان رسيد از ذكر ديگر نياكان خوددارى كنيد. و نيز فرمود: "کذب النسابون" (18) .
اين بخش، بردو قسمت است:
قسمت اول از عدنان شروع ميشود، و به حضرت ابراهيم (ع) ميرسد. جمعي از علماي اسلام در ارتباط با اين بخش از نسب نامه حضرت رسول (ص) توقف کردهاند، و گفتهاند که بر شمردن نسبت آن حضرت و رسانيدن آن به اين بخش جايز نيست؛ اما جمعي ديگر جايز دانستهاند و اين بخش را نيز به دنبال بخش نخست آوردهاند. ناگفته نماند که هر چند کثرت اقوال مختلف در اين ارتباط، فراتر از سي قول است. در عين حال، همگان متفقاند که عدنان با نسبت قطعي و صحيح از فرزندان اسماعيل (ع) است.
قسمت دوم، از پدر حضرت ابراهيم (ع) شروع ميشود، و به آدم ابوالبشر (ع) منتهي ميشود. مأخذ عمده در اين بخش، منقولات اهل کتاب است. (19)
طبق روايت ابن هشام نسب آن بزرگوار تا حضرت آدم بدين ترتيب است:
محمّد بن عبد الله بن عبد المطلب- و نام عبد المطلب شيبة است- بن هاشم- و نام هاشم عمرو است- بن عبد مناف- و نام عبد مناف مغيرة است- بن قصى- و نام قصى زيد است- بن كلاب بن مرة بن كعب بن لؤي بن غالب بن فهر بن مالك ابن نضر بن كنانة بن خزيمة بن مدركة- و نام مدركة عامر است- بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان بن ادّ- و برخى بجاى أدّ، أدد گفتهاند- بن مقوم بن ناحور بن تيرح بن يعرب بن يشجب بن نابت بن اسماعيل بن إبراهيم- خليل الرحمان- بن ناحور بن ساروغ بن راعو بن فالخ بن عيبر بن شالخ بن ارفخشد بن سام بن نوح بن لمك بن متوشلخ بن اخنوخ كه چنانچه گويند ادريس پيغمبر است كه اولين پيغمبرى بود كه با قلم نوشت- بن يرد بن مهليل بن قينن بن يانش بن شيث بن آدم.
روايت هاي ديگري در اين مورد وجود دارد؛ براي مثال مطابق نقل ديگر نسب مزبور از اسماعيل به بالا به ترتيب ديگري بيان شده است. (20)
در مورد مادر رسول خدا (ص) و مادران اجداد ايشان نيز اختلاف است، در ادامه تنها به ذکر اسامي آنان تا جده بيستم به روايت طبري اکتفا ميشود که عبارتند از:
"آمنه بنت وهب، فاطمه بنت عمرو بن عائذ همسر عبدالمطلب، سلمي بنت عمرو (يا سلمي بنت زيد بن عمرو) همسر هاشم، عاتکه بنت مره همسر عبد مناف، حبي بنت حليل بن حبشيه همسر قصي، فاطمه بنت سعد بن سيل (خير) همسر کلاب، هند بنت سرير بن ثعلبه همسر مره، وشيه بنت شيبان بن محارب همسر کعب، ماويه بنت کعب بن القين همسر لؤي، عاتکه بنت يخلد بن النضر همسر غالب، ليلي بنت الحارث بن تميم همسر فهر، جندله بنت عامر بن الحارث همسر مالک، عکرشه بنت عدوان (حارث) بن عمرو همسر نضر، بره بنت مربن أد همسر کنانه، عوانه بنت سعد بن قيس همسر خزيمه، سلمي بنت سليم بن الحاف همسر مدرکه، خندف (ليلي) بنت حلوان بن عمران همسر الياس، الرباب بنت حيده بن معد همسر مضر، سوده بنت عک همسر نزار، معانه بنت جوشم بن جلهمه همسر معد، مهدد بنت اللهم بن جلحب بن جديس همسر عدنان. " (21) (مجملالتواريخ و القصص، ص 227)
2. موحد بودن نياکان رسول خدا (ص) : در مورد ايمان نياکان پيامبر اکرم (ص) دو ديدگاه کلي وجود دارد:
ديدگاه اوّل: عالمان شيعي اجماع دارند که پدر و مادر حضرت رسول (ص) و همه اجداد آن حضرت تا آدم موّحد و خداپرست بودهاند، و هيچ گاه بر دامن ايشان گرد و غبار گمراهي، ناپاکي، زنا و تاريکي نشسته و از راه مستقيم خداوند انحراف نيافتهاند؛ و نور آن حضرت در صلب و رحم مشرکي قرار نگرفته است.
از اين رو، آنان از مادران پاک دامن، عفيف، صالح و شايسته بودهاند و و اجداد آن حضرت همگي يا از پيامبران، اوصيا و حاملان دين خدا بودهاند و يا پيامبر زاده، صالح و بزرگ وار، سرور و مورد احترام قوم و قبيله خود بودهاند. آنها از فرزندان اسماعيل و از اوصياي حضرت ابراهيم بوده و هميشه حاکميت مکه و پردهداري حرم شريف را بر عهده داشتهاند و آثار پيامبران را تا زمان عبدالمطلب و ابوطالب نگهداري نمودهاند. (جوادي آملي، وحي و نبوت ـ تفسير موضوعي، ج3، ص390)
اين گروه براي اثبات عقيده خود به دلايل ذيل استناد کردهاند:
الف) دليل عقلي: پيامبر (ص) بايد از هر چيزي که موجب نفرت و دوري مردم از وي ميشود، منزه و پاک باشد. مشرک بودن نياکان موجب نفرت و دوري مردم از پيامبر (ص) ميشود، پس نياکان پيامبر (ص) بايد از شرک منزه باشند. (بداية المعارف الالهية، ج1، ص 259) (22)
ب) آيات قرآن:
1. " الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ"؛ همان كسى كه تو را به هنگامى كه (براى عبادت) برمىخيزى مىبيند و (نيز) حركت تو را در ميان سجده كنندگان (23)
برخي جهت اثبات ايمان نياکان نبي به اين آيه تمسک کرده ميگويند: نياکان رسول خدا (ص) مؤمن و ساجد بودهاند که خداوند فرمود، گرديدن تو در پشت ساجدان را ميبيند.
و ابن عباس در تفسير اين آيه از پيامبر (ص) نقل کرده که فرمود: يعني ترا ميبيند که از صلب پيامبري به صلب پيامبر ديگر منتقل ميشدي تا اين که به دنيا آمدي. (24)
و از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در تفسير اين آيه روايت شده: حضرت محمد (ص) از آدم (ع) در اصلاب پيامبران بود و از پيامبري به پيامبر ديگر منتقل ميشد تا اين که به زناشويي مشروع و حلال، بدون آلودگي به زنا و سفاح (ازدواج غير مشروع) به صلب پدر خويش منتقل شد. (25)
بر استدلال به آيه فوق اشکال شده که آيه به چند صورت تفسير شده و احتمالات ديگري در آن وجود دارد و حمل آن بر تفسير مورد نظر موافقان ترجيح بلا مرجح است. در پاسخ گفته شده: وجود احاديث متعدد در تقسير اين آيه که بر ايمان نياکان پيامبر اکرم (ص) دلالت ميکنند، سبب ترجيح وجه مورد نظر موافقان است. (26)
2. "وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً وَ اجْنُبْني وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنام "؛ (به ياد آوريد) زمانى را كه ابراهيم گفت: "پروردگارا! اين شهر [مكّه] را شهر امنى قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار؛ (27)
ابراهيم (ع) در اين دعا براى خود و فرزندانش دعا مىكند و مىگويد: " وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ" و معلوم است كه كلمه" بنى" تمامى فرزندانى را كه از نسل او پديد آيند شامل مىشود، و آنها عبارتند از دودمان اسماعيل و اسحاق. كلمه" ابن" در لغت عرب همانطور كه بر فرزند بلا فصل اطلاق مىشود، بر فرزندان پشتهاى بعدى نيز اطلاق مىشود، هم چنان كه قرآن كريم ابراهيم را پدر مردم عرب و يهود زمان رسول خدا (ص) خوانده و فرموده است: " مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ" (28) . و اطلاق بنى اسرائيل (فرزندان يعقوب) هم بر يهوديان عصر نزول قرآن- كه بسيار است و شايد در چهل و چند جاى قرآن اطلاق شده باشد- از همين باب است.
پس ابراهيم (ع) در اين آيه دورى از بتپرستى را براى خودش و براى فرزندانش مسألت مىدارد.
استدلال کنندگان به اين آيه بر ايمان پدران پيامبر (ص) گفتهاند: از قراين حال و گفتار ـ همچون کلمه" هذا البلد" که منظور از آن سرزمين مکّه است ـ بر مىآيد كه دعا تنها براى فرزندان اسماعيل (ع) بوده، كه جدشان اسماعيل در حجاز سكونت گرفت، و ديگر شامل حال فرزندان اسحاق نيست. (29)
ج) احاديث: موافقان در اثبات ديدگاه خود به دو دسته از احاديث استناد ميکنند: دسته اول احاديثي هستند که بر طاهر بودن پدران و مادران رسول خدا (ص) دلالت دارند، همچون:
1. پيامبر (ص) فرمود: "پيوسته از صلبهاي پاک به رحمهاي پاکيزه منتقل ميشدم". (النور المبين في قصص الأنبياء و المرسلين، ص: 109)
2. رسول خدا (ص) فرمود: "سپس خداوند ما را در صلب آدم قرار داد و بعد به صلبهاي پدران و رحمهاي مادران منتقل کرد و نجاست شرک و سفاح کفر به ما نرسيد. " (30)
احاديث ياد شده متضافر بوده و به حدّ تواتر معنوي هم ميرسند. کلمه طاهرين و طاهرات در اين احاديث نشان ميدهد که پدران و مادران رسول خدا (ص) موحّد و خداپرست بودهاند چون مشرک طاهر نيست. در مورد طهارت مشرکان برخي از فقها معتقدند که مشرکان هم در ظاهر نجس هستند و هم باطن آنان به پليدي کفر و شرک آغشته شده و برخي تنها معتقد به پليدي باطن آنها هستند. همان گونه که قرآن ميگويد: إنّما المشرکون نجس؛ "همانا مشرکان نجس هستند" پس نياکان نبي (ص) موحّد بودهاند که پيامبر از آنان با لفظ طاهرين و طاهرات، تعبير آورده است.
دسته دوم احاديثي است که دلالت ميکند پيامبر اکرم (ص) نياکان خود را در روز قيامت شفاعت خواهند کرد، چنان که رسول خدا (ص) فرمود: من از پروردگارم خواستم چهار نفر را ببخشد و او آنها را خواهد بخشيد ان شاء الله: آمنه دختر وهب، عبدالله بن عبدالمطلب، ابوطالب بن عبدالمطلب و مردي از انصار که بين من و او حق نان و نمک (پيمان) بود.
موافقان ميگويند: بر اساس دستور قرآن جايز نيست که پيامبر و مؤمنين براي مشرکين طلب مغفرت و شفاعت کنند و اين که رسول خدا (ص) ميفرمايد: پدر و مادرم را شفاعت خواهم کرد نشان ميدهد که آنها موحّد بودهاند.
حضرت علي (ع) ميفرمايد: "والله ما عَبَد أبي و لا جَدّي عبدُالمطلب و لاهاشِم و لا عبدَمنافٍ صنماً قطُّ"؛ (31) به خدا سوگند پدرم ابوطالب و اجدادم عبدالمطلب، هاشم و عبد مناف هيچگاه بت نپرستيدند.
همچنين پيامبر اکرم (ص) فرمودند: "ماتَ عبدُالمُطلِّب و أبوُطالبُ عَلي قَولِ لاالهالاّالله، محمدٌ رسولُالله و علي ملّْه ابراهيم"؛ عبدالمطلب و ابوطالب با قول لاالهالاّالله، محمد رسول الله و مذهب ابراهيم از دنيا رفتند. (سيره، ابن سعد، ج 1، ص 105، باب ذکر عبدالمطلب)
د) دليل تاريخي: بر اساس متون تاريخي نه تنها دليل صريحي بر مشرک بودن نياکان پيامبر (ص) وجود ندارد، بلکه دلايلي وجود دارد که موحّد و يگانه پرست بودن نياکان آن حضرت را ثابت ميکند. به عنوان مثال عبدالمطلب جدّ پيامبر (ص) به دليل عمل به آيين حنيف ابراهيمي به ابراهيم ثاني ملقّب شده بود و از وي شعري نقل شده که مطلعش اين است:
"يا رب أنت الأحد الفرد الصمد
إن شئت الهمت الصواب و الرشد"
يعني: "اي پروردگار تو احد، فرد و صمد هستي، اگر بخواهي راه راست و رستگاري را الهام ميکني. "
هم چنين از پدر و مادر گرامي پيامبر اسلام (ص) اشعاري در کتابهاي تاريخي نقل شده که همگي دلالت بر ايمان آنان ميکند.
ديدگاه دوم: ديدگاه عالمان سني ميباشد که در اين رابطه سه نظريه ارائه کردهاند.
نظريه اول اهل سنت: عدهاي از محققان اهل سنت معتقدند که نياکان پيامبر اسلام (ص) خداپرست و موحّد بودهاند.
نظريه دوم اهل سنت: بيش تر علماي اهل سنت معتقدند که پدر و مادر حضرت رسول اکرم (ص) مشرک بوده و در آتش جهنم گرفتار خواهند آمد و براي اثبات ادعاي خود به چند دليل استناد ميکنند:
الف) آيات قرآن: " إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشيراً وَ نَذيراً وَ لا تُسْئَلُ عَنْ أَصْحابِ الْجَحيم" ِ؛ ما تو را به حق، براى بشارت و بيم دادن (مردم جهان) فرستاديم و تو مسئول (گمراهى) دوزخيان (پس از ابلاغ رسالت) نيستى. (32)
در استدلال به اين آيه بر موحد نبودن آباء رسول خدا (ص) گفته شده: در شأن نزول اين آيه روايتي نقل شده که پيامبر (ص) فرمود: "اي کاش ميدانستم پدر و مادرم (در آن دنيا) چه ميکنند پس خداوند اين آيه را نازل کرد و فرمود: لا تَسئل عن أصحاب الجحيم؛ از اهل دوزخ سؤال نکن" و پيامبر (ص) هم تا هنگام مرگ يادي از آنها نکرد.
در پاسخ از اين استدلال گفته شده: قرائت مشهور اين است که "لا تُسْئَلُ" (به صيغه مجهول) خوانده شود، چون"لا" نافيه است.
بنابر اين معني آيه اين است کهاي پيامبر تو مسئول گمراهي دوزخيان نيستي. علاوه بر اين مخالفين چگونه تنها با استناد به روايت مذکور ميتوانند آيه را حمل بر شرک پدر و مادر پيامبر (ص) کنند، در حالي که روايت ياد شده ضعيف و مرسل است و نميتواند مبين و مفسّر آيه باشد.
2. " وَ إِذْ قالَ إِبْراهيمُ لِأَبيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ في ضَلالٍ مُبين"؛ (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه ابراهيم به پدرش [عمويش] "آزر" گفت: "آيا بتهايى را معبودان خود انتخاب مىكنى؟ ! من، تو و قوم تو را در گمراهى آشكارى مىبينم. (33)
مخالفان ميگويند: طبق اين آيه "اب" يعني پدر ابراهيم (ع) مشرک و بت پرست بوده و شما نميتوانيد بگوييد تمام نياکان پيامبر (ص) تا حضرت آدم (ع) موحّد بودهاند. موافقان ميگويند که "آزر" پدر حضرت ابراهيم (ع) نبوده است، بلکه عمو يا جدّ مادري حضرت ابراهيم (ع) بوده است و اطلاق لفظ "اب" بر عمو و جدّ مادري در زبان عرب جايز است، چنان که فرزندان يعقوب (ع) از اسماعيل (ع) تعبير به "اب" ميکنند، در حالي که اسماعيل (ع) عموي يعقوب (ع) بوده نه پدر او.
دوم اين که حضرت ابراهيم (ع) به آزر وعده داد که براي تو طلب آمرزش (استغفار) ميکنم. اما هنگامي که روشن شد وي دشمن خداست، از او بيزاري جست. و براي او استغفار نکرد. و بعد از ساليان دراز بعد از آن که خداوند اسماعيل (ع) و اسحاق (ع) را در سن پيري به حضرت ابراهيم عطا کرد و آن حضرت کعبه را بازسازي کرد براي پدر و مادرش دعا کرد و فرمود: "ربّنا اغفر لي و لوالديّ و للمؤمنين يوم يقوم الحساب"؛ "پروردگارا من و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در آن روز که حساب برپا ميشود بيامرز" (34) و از آنجا که قرآن از استغفار نسبت به مشرکان نهي کرده است، و از طرفي لفظ "والد" برخلاف "اب" در زبان عرب فقط بر پدر واقعي اطلاق ميشود، معلوم ميشود مراد از "والد" در آيه شريفه آزر نبوده، بلکه پدر و مادر واقعي حضرت ابراهيم (ع) بوده و آنها موحّد از دنيا رفتهاند.
ب) احاديث:
1. "... پيامبر (ص) براي مادرش درخواست شفاعت کرد، جبرئيل گفت: براي کسي که مشرک مرده است استغفار نکن. "
مخالفان ميگويند: طبق اين حديث مادر پيامبر (ص) در جهنم است و معلوم ميشود مشرک بوده است؛ ولي موافقان ميگويند: اين حديث ضعيف و غير قابل استناد است چون در سلسله سند آن "محمد بن جابر" قرار دارد که از ديدگاه علم رجال ضعيف بوده و به حديث او اعتنا نميشود.
2. "پيامبر (ص) به پسران "مليکه" فرمود: مادر شما در آتش است. اين سخن بر آنها گران آمد، پس آنها را فرا خواند و فرمود: مادر من هم با مادر شما است... " موافقان در ردّ اين حديث ميگويند: اين حديث ضعيف است چون در سند آن "عثمان بن عمير" قرار دارد که ضعيف است.
3. "مردي از پيامبر (ص) پرسيد: پدر من کجاست؟ فرمود: در آتش، وقتي او رفت او را فرا خواند و گفت: پدر من و پدر تو در آتش است".
موافقان در ردّ اين حديث ميگويند: اين حديث را "حمّاد بن سلمة" از "ثابت از انس" نقل کرده و "حماد" مورد تهمت و ضعف است و مطالب فراواني را در احاديث او وارد کردهاند و وي حافظ خوبي نبوده است. بنابراين در اين حديث دلالتي بر شرک يا کفر نياکان پيامبر (ص) وجود ندارد.
ج) اجماع: مخالفان ميگويند: همه بر مشرک بودن پدر و مادر پيامبر (ص) اجماع دارند، پس معلوم ميشود که پدر و مادر ايشان مشرک بوده است. در پاسخ گفته شده: چنين اجماعي وجود ندارد به دليل اين که نه تنها علماي شيعه بر موحّد بودن نياکان پيامبر (ص) اتفاق دارند. بلکه بسياري از محققان اهل سنت هم در اين قضيه با شيعه هم عقيده هستند.
نظريه سوم اهل سنت: برخي از عالمان اهل سنت معتقدند که پدر و مادر رسول خدا (ص) مشرک بودند، ولي رسول الله (ص) آنها را زنده کرد و آنها به پيامبر (ص) ايمان آوردند و دوباره از دنيا رفتند.
دليل اين گروه حديثي است که عايشه از پيامبر (ص) نقل کرده که:
"در حجة الوداع با رسول خدا (ص) بوديم... رسول خدا (ص) گريه ميکرد و ناراحت و غمگين بود پس فرود آمد و مدتي طولاني در آن جا درنگ کرد سپس به نزد من بازگشت در حالي که خوشحال بود، به او گفتم: "چرا خوشحالي؟ " فرمود: نزد قبر مادرم رفتم و از خداوند خواستم که او را زنده کند، پس او به من ايمان آورد و خداوند دوباره او را باز گرداند".
در ردّ اين ديدگاه گفته شده: حديثي که بر زنده شدن مادر پيامبر (ص) دلالت ميکند ضعيف و غير معتبر هست. و بر فرض اين حديث مورد قبول قرار گيرد، دلالت بر ايمان مادر پيامبر (ص) بعد از وفات و بعثت ميکند و چون ايمان بعد از مرگ و مشاهده احوال آن جهان فايدهاي ندارد؛ و اين که پيامبر ايشان را زنده کرده و اسلام را بر او عرصه کرده براي تکميل ايمانش بوده است، نه اصل ايمانش.
نيز ر.ك: طهارت پدران معصومين (ع)
1-راغب اصفهاني ، حسين بن محمد ، مفردات الفاظ القرآن ، ص 75
2-أحزاب آيه 6
3-طبرسي ، فضل بن حسن ، مجمع البيان في تفسير القران ، ج 8 ، ص 122
4-مجلسي ، محمد باقر بن محمد تقي ، بحارالانوار ، ج 23 ، ص 259
5-راغب اصفهاني ، حسين بن محمد ، مفردات الفاظ القرآن ، ص 75
طريحي ، فخر الدين بن محمد ، مجمع البحرين ، ج 1 ، ص 15
مصطفوي ، حسن ، التحقيق فى كلمات القرآن ، ج 1 ، ص 26
6-ابن بابويه ، محمد بن علي ، الاعتقادات ، ص 110
7-مفيد ، محمد بن محمد ، اوائل المقالات ، ص 45
8-سلطان الواعظين ، محمد ، شبهاي پيشاور در دفاع از حريم تشيع ، ص 797
9-كتاني ، محمدبن جعفر ، نظم المتناثرمن الحديث المتواتر ، ص 190
10-عاملي ، جعفر مرتضي ، الصحيح من سيرة النبى الاعظم ( ص ) ، ج 2 ، ص 185
11-تفتازاني ، مسعود بن عمر ، شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص 61
12-علامه حلي ، حسن بن يوسف ، كشف المرادفى شرح تجريدالاعتقاد ، ص 349
13-فاضل مقداد ، مقداد بن عبد الله ، ارشادالطالبين الى نهج المسترشدين ، ص 304
شوشتري ، نور الله بن شريف الدين ، احقاق الحق وازهاق الباطل ، ج 2 ، ص 276
14-ابن بابويه ، محمد بن علي ، الاعتقادات ، ص 110
15-عاملي ، جعفر مرتضي ، الصحيح من سيرة النبى الاعظم ( ص ) ، ج 2 ، ص 195
16-ابن هشام ، عبدالملك بن هشام ، سيره النبى(ص) ، ج 1 ، ص 1
طبري ، محمد بن جرير ، تاريخ طبرى(تاريخ الامم والملوك ) ، ج 2 ، ص (239-271)
17-مجلسي ، محمد باقر بن محمد تقي ، بحارالانوار ، ج 15 ، ص 105
18- همان ، ج 15 ، ص 105
19-ابن سعد ، محمد بن سعد ، الطبقات الكبرى ، ج 1 ، ص 56
طبري ، محمد بن جرير ، تاريخ طبرى(تاريخ الامم والملوك ) ، ج 2 ، ص 272و276
ابن هشام ، عبدالملك بن هشام ، سيره النبى(ص) ، ج 1 ، ص (2-4)
20- همان ، ج 1 ، ص 1
21-طبري ، محمد بن جرير ، تاريخ طبرى(تاريخ الامم والملوك ) ، ج 2 ، ص (239-272)
22-تفتازاني ، مسعود بن عمر ، شرح المقاصد في علم الكلام ، ج 5 ، ص 61
علامه حلي ، حسن بن يوسف ، كشف المرادفى شرح تجريدالاعتقاد ، ص (349-350)
فاضل مقداد ، مقداد بن عبد الله ، ارشادالطالبين الى نهج المسترشدين ، ص (304-305)
شوشتري ، نور الله بن شريف الدين ، احقاق الحق وازهاق الباطل ، ج 2 ، ص 276
23-شعراء آيه (218-219)
24-طبرسي ، فضل بن حسن ، مجمع البيان في تفسير القران ، ج 7 ، ص (384-385)
25-فخر رازي ، محمد بن عمر ، عصمه الانبياء ، ص 251
26-طباطبايي ، محمد حسين ، الميزان في تفسير القرآن ، ج 15 ، ص 336
27-إبراهيم آيه 35
28-حج آيه 78
29-طباطبايي ، محمد حسين ، الميزان في تفسير القرآن ، ج 12 ، ص 70
30-مجلسي ، محمد باقر بن محمد تقي ، بحارالانوار ، ج 25 ، ص 20
31- همان ، ج 15 ، ص 144
32-بقرة آيه 119
33-أنعام آيه 74
34-إبراهيم آيه 41
ذهبي ، محمد بن احمد ، مروج الذهب (تاريخ الاسلام ووفيات المشاهيروالاعلام) ، ج 2 ، ص 265
طبري ، محمد بن جرير ، تاريخ طبرى(تاريخ الامم والملوك ) ، ج 2 ، ص (437-455)
شبر ، عبد الله ، حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، ج 1 ، ص 134