key_txt


key_dsc

top_viewed_index

ابراز امیدواری امام موسی صدر به سرکیس ، الیاس ،1924-1985م برای حل مشکلات در بحران جنوب لبنان و مهاجرت معکوس و عمران روستا‌ها

سند شماره 03-04-77 موضوع : گفت‌وگوی مطبوعاتی - معضل جنوب سرآغاز انحراف ملی بزرگ مكان و تاریخ : بیروت - مجلس اعلای شیعیان در حازمیه منبع : روزنامه المحرر، 3/4/1977 متن به قلم عصام خیرالدین : معضل سنگین جنوب تنها معضل میهن و انسان نیست، بلكه اگر به آن رسیدگی نشود، سرآغاز انحراف ملی بزرگی است. مهاجرت معكوس در روستاهای مرزی، تنها با برقراری صلح در آن منطقه پایان می‏یابد و صلح نیز پس از رسیدن واحدهای نظامی لبنان -كه قرار است به جنوب اعزام شوند- برقرار می‏شود. تماس‌های فشرده بین‌المللی و عربی و منطقه‏ای در جریان است تا مسئله جنوب حل شود، همچنان‌كه تصمیمی اصولی گرفته شده است تا آوارگان به مناطق خود برگردند و حضور نیروهای بازدارنده عربی ضامن بازگشت آنان است. این مطالب را امام موسی صدر در گفت‌وگویی جامع با المحرر درباره اوضاع لبنان و به‌ویژه جنوب، مسئله آوارگان، سند قانون اساسی، جنبش محرومان و مطالبات شیعیان اظهار كرد. امام صدر در ابتدای سخنان خود درباره توافق‏نامه قاهره و برداشت لبنان از آن و امكان برقراری صلح در لبنان گفت : در واقع من هنوز از برداشت لبنان از این توافق‏نامه مطلع نشده‏ام، ولی مطمئنم كه هر شكلی از سازمان‌دهی روابط لبنان و فلسطین به حل بحران‏ها و اتّحاد صفوف برادران كمك می‏كند. با توجه به خط‌مشی سیاسی در لبنان در دوره‏های گذشته و اینكه چگونه رهبران و مسئولان از پرداختن به مسائل حساس و رویارویی با حقایق پرهیز می‏كرده‏اند و چگونه با به كار بردن سخنان چندپهلو از آن فرار می‏كرده‏اند، درمی‏یابیم كه ریشه اصلی بحران لبنانی-فلسطینی امتناع از رویارویی با حقیقت و روشن نبودن روابط است. امام صدرافزود : هیچ تردیدی ندارم كه رئیس‌جمهور سركیس بر عهد خود درمورد مسئله فلسطین و مبارزات ملت فلسطین استوار است. از این رو، هرگونه مذاكره‏ای كه روابط را روشن كند، برای جبهه داخلی سودمند است. امام صدر گفت : مواضع اسرائیل و تهدیدها و واكنش‏های آن ناشی از منافع خود آن است و به مواضع ما ارتباطی ندارد. از این رو، اجرای توافق‏نامه قاهره و شفاف‌سازی روابط لبنان و فلسطین و به دنبال آن اصلاح آن بخش از روابطی كه مخدوش شده است، گامی اساسی در راه رسیدن به صلح در لبنان است؛ صلحی كه به سود فلسطینیان و مسئله فلسطین نیز هست. امام موسی صدر درباره مهاجرت معكوس از روستاهای مرزی جنوب و راه‌حل مناسب برای متوقف كردن آن گفت : مهاجرتی كه امروزه شاهد آن هستیم و هر روز به‌طور مضاعف افزایش پیدا می‏كند، ناشی از اوضاع متشنج نظامی در روستاهای مرزی است و بی‏تردید
ابراز امیدواری صدر ، سید موسی ،1307- درباره گسترش روابط لبنان با ساحل عاج

الْكِتَابِ وَيعْفُو عَن كَثِيرٍ قَدْ جَاءكُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُّبِينٌ يهْدِي بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَيخْرِجُهُم مِّنِ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ.»[1] معناي آيه اين است که همه رسالت‌هاي آسماني و کتاب‌هاي الهي براي دو هدف آمده‌اند: اول، ترويج صلح. دوم، بيرون بردن مردم از تاريکي به سوي نور، يعني از تاريکي ناداني و يا بيماري يا تنگدستي يا عقب‌ماندگي به سوي نور دانش و تندرستي و پيشرفت. آيه دوم درباره گفت‌وگوست: «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلَمَةٍ سَوَاء بَينَنَا وَبَينَكُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِكَ بِهِ شَيئًا وَلاَ يتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.»[2] منظور از اهل کتاب، يهود و نصاري هستند. اين آيه بيانگر اعتراض به استعمار سياسي و امپرياليستي و همچنين، چيره نشدن فرهنگي و فکري عده‌اي بر عده ديگر است. گفت‌وگو به معناي برابري ميان طرف‌ها به منظور رسيدن به راه‌حلي براي مشکلات است. بنابراين، گفت‌وگو در اسلام براي برقرار شدن صلح است و نه چيز ديگر. بازگرديم به کشورتان لبنان. در حال حاضر شاهد هستيم که گام هايي براي برقراري صلح در اين گوشه جنگ زده از دنيا برداشته مي شود. شما تا چه حد به برقراري صلح در کشورتان اميد بسته ايد؟ در واقع، اين روزها اميد به صلح در لبنان بسيار است و ما هر روز منتظريم که رئيس‌جمهور سرکيس ساختار وفاق را به لبنانيان اعلام کند تا بدين‌ترتيب وفاق ملي شکل بگيرد و جنگ به‌طور کامل پايان يابد. شما براي دومين بار است که به ساحل عاج سفر مي کنيد. احساس شما هنگام حضور در کشور ما چيست و به ساکنان اين کشور چه مي گوييد؟ حقيقت اين است که انسان وقتي پس از ده سال ساحل عاج را مشاهده مي‌کند، بسيار شگفت‌زده مي‌شود، زيرا همه ابعاد زندگي برخوردار از آباداني و پيشرفت هستند و شهر ابيجان و ديگر شهرها شبيه شهرهاي مدرن شده است. از اين رو، برداشت من اين است که آينده‌اي درخشان در انتظار اين کشور و ملت آن است و اميدواريم اين ملت، قدردان اين وضع باشد و براي استمرار امنيت و شکوفايي کمک و همکاري کند. شما پيشوايي بزرگ و افزون بر آن از نسل پيامبر (ص) هستيد. بنابراين، نمي توانيم بدون درخواست برکت، از شما جدا شويم. از خداوند متعال مي‌خواهيم که به ساحل عاج و رئيس‌جمهور و معاونان رئيس‌جمهور و همه ملت ساحل عاج، تندرستي و امنيت و شکوفايي ارزاني دارد و ايمان و امنيت و صلح را در اين کشور فراگير کند. همچنان‌که براي کشورمان لبنان و رئيس‌جمهور و ملت آن نيز صلح و شکوفايي را آرزو مي‌کنيم و اميدواريم روابط ميان دو کشور و همکاري ?} [1].?«اي اهل کتاب، پيامبر ما نزد شما آمد تا بسياري از کتاب خدا را که پنهان مي‌داشتيد برايتان بيان کند و از بسياري درگذرد، و از جانب خدا نوري و کتابي صريح و آشکار بر شما نازل شده است، تا خدا بدان هرکس را که در پي خشنودي اوست به راه‌هاي سلامت هدايت کند و به فرمان خود از تاريکي به روشنايي‌شان ببرد و آنان را به راه راست هدايت کند.» (مائده، 15و16) [2].?«بگو: اي اهل کتاب، بياييد از آن کلمه‌اي که پذيرفت? ما و شماست پيروي کنيم: آنکه جز خداي را نپرستيم و هيچ‌چيز را شريک او نسازيم و بعضي از ما بعضي ديگر را سواي خدا به پرستش نگيرد. اگر آنان رويگردان شدند، بگو: شاهد باشيد که ما مسلمان هستيم.» (آل عمران، 64)
ابطال دیدگاه واقفه ( موسویه ) در تطبیق غیبت حجت الله بر امام موسی کاظم علیه السلام با رحلت آن حضرت

يجب ، قال : فأمرت بطست فجعل فيه الرمل ، فوضع فقلت له : خط بيدك ، قال : فخط وصيته بيده في الرمل ، ونسخت أنا في صحيفة . ابطال قول الناووسية والواقفة في الغيبة ثم غلطت الناووسية بعد ذلك في أمر الغيبة بعد ما صح وقوعها عندهم بحجةالله على عباده فاعتقدوها جهلا منهم بموضعها في الصادق بن محمد عليهما السلام حتى أبطل الله قولهم بوفاته عليه السلام وبقيام كاظم الغيظ الاواه الحليم ، الامام أبي إبراهيم موسى ابن جعفر عليهما السلام بالامر مقام الصادق عليه السلام . وكذلك ادعت الوافقية ذلك في موسى بن جعفر عليهما السلام فأبطل الله قولهم باظهار موته وموضع قبره ، ثم بقيام الرضا علي بن موسى عليهما السلام بالامر بعده ، وظهور علامات الامامة فيه مع ورود النصوص عليه من آبائه عليهم السلام . فمما روى في وفاة موسى بن جعفر عليهما السلام ( 1 ) ما حدثني به محمد بن إبراهيم بن إسحاق - رضي الله عنه - قال : حدثنا أحمد بن - محمد بن عمار ، قال : حدثني الحسن بن محمد القطعي ، عن الحسن بن علي النخاس العدل عن الحسن بن عبد الواحد الخزاز ، عن علي بن جعفر ، عن عمر بن واقد قال : أرسل إلي السندي بن شاهك في بعض الليل وأنا ببغداد فاستحضرني فخشيت أن يكون ذلك لسوء يريده بي ، فأوصيت عيالي بما احتجت إليه وقلت : إنا لله وإنا إليه راجعون ، ثم ركبت إليه ، فما رآني مقبلا قال : يا أبا حفص لعلنا أرعبناك وأفزعناك ، قلت : نعم قال : فليس ههنا إلا خير ، قلت : فرسول تبعثه إلى منزلي يخبرهم خبري ؟ فقال : نعم ثم قال : يا أبا حفص أتدري لم أرسلت إليك ؟ فقلت : لا فقال : أتعرف موسى بن جعفر ؟ فقلت : اي والله إني لاعرفه وبيني وبينه صداقة منذ دهر ، فقال : من ههنا ببغداد يعرفه ممن يقبل قوله ؟ فسميت له أقواما ووقع في نفسي أنه عليه السلام قد مات ، قال : فبعث إليهم وجاء بهم كما جاء بي ، فقال : هل تعرفون قوما يعرفون موسى بن - ( 1 ) العنوان من المؤل
اِبطال سِحر ساحران فرعون توسط معجزات موسی (ع)

فكيف بالسلطة على سكّان السماوات العلى. فلا نجاح لهم في عملٍ ولا حظّ لهم في سعادة الحياة. ثمّ فلنفرض أنّ جاهلية العرب كانت تعتقد بحقيقة السحر عقيدة جاهلية بائدة، لكن هل هناك شاهد على أنّ القرآن وافقهم أو جاراهم على تلك العقيدة الباطلة؟ فلننظر في الموارد التي أخذوها شواهد على زعم الموافقة أو المجاراة، وهي ثلاثة موارد: سَحَرة فرعون، سَحَرة بابل، النفّاثات في العُقَد. نبحث عنها على الترتيب: سَحَرَةُ فرعون ممّا أخذوه شاهدا على ذلك سحرة فرعون، حيث يقول عنهم القرآن: ) «وَجاؤُوا بِسِحْرٍ عَظيمٍ») .(1) وقد عرفت أنّ سحرهم كانت شَعْوذة والاُخْذة بالعين لاغير. فقد ) «سَحَروا أعْيُنَ النّاسِ واسْتَرْهَبوهُم») (2) وكانت «حِبالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إلَيْهِمْ أنَّها تَسْعى».(3) فقد كان مجرّد تلبيس وتمويه في الأمر وأروهم ما كان الواقعُ خلافَه. وإذا كان هذا (مجرَّد التخييل والتمويه) سحرا عظيما ـ والسّحر ما لطف ودقّ مأخذُه ـ فكيف بغير العظيم الذي هو أخفّ وزنا وأردأ شأنا. هذا ما يرسمه لنا القرآن من واقع السحر، وأنّه يخالف تماما ما كانت العرب تعتقده بشأن السحر وتأثيره في قلب الواقع، فكيف ياترى مزعومة مَن زعم أنّ القرآن وافق العرب في عقيدتها أو جاملهم وتماشى معهم في أمرٍ باطل!؟ قال سيّد قطب: وحسبنا أن يقرّر القرآن أنّه سحر عظيم، لندرك أيّ سحرٍ كان. وحسبنا أن نعلم أنّهم سحروا أعيُن الناس وأثاروا الرهبة في قلوبهم «واسْتَرْهَبوهُم» 1 ـ الأعراف 7: 116. 2 ـ الأعراف 7: 116. 3 ـ طه 20: 66.
اِبطال عقیده * عیسویه درباره نسخ شریعت موسی علیه السلام

باب الكلام على العيسوية منهم الذين يزعمون أن محمدا وعيسى عليهما السلام إنما بعثا إلى قومهما ولم يبعثا بنسخ شريعة موسى عليه السلام يقال لهم إذا أوجبتم تصديق محمد وعيسى عليهما السلام في قولهما إنهما نبيان من عند الله فما أنكرتم من وجوب تصديقهما في قولتهما إنهما قد بعثا إلى كل أسود وأبيض وأنثى وذكر وبنسخ شريعة موسى وكل صاحب شرع قبلهما فإن كان قد كذبا في هذا القول مع ظهور المعجزات على أيديهما فما أنكرتم أن يكونا كاذبين في سائر أخبارهما وهذا يبطل النبوة جملة فإن قالوا نحن لا نكذب محمدا وعيسى عليهما السلام في هذا القول لو قالاه لأنهما لو كذبا في بعض ما يخبران به عن الله سبحانه لم يكونا نبيين ولكننا نكذب النصارى والمسلمين في ادعائهم ذلك عليهما فالكذب واقع من ناحية أمتيهما ولم يقع من جهتهما يقال لهم إذا جاز الكذب على النصارى والمسلمين في هذا الخبر الذي يدعونه على محمد وعيسى عليهما السلام فلم لا يجوز عليهم الكذب في جميع ما نقلوه عنهما وفي نقلهم أعلامهما ولم لا يجوز مثل ذلك على اليهود أيضا ونقله البلدان والسير وهذا يعود إلى إبطال القول بالأخبار جملة وفي إطباقنا
ابن یقطین ، علی بن یقطین ، 124 - 182ق امام موسی کاظم علیه السلام شیعیان نامه نگاری

او را احترام كردى ؟ يك خنده اى كرد و گفت : راستش را اگر بخواهى اين مسندى كه ما بر آن نشسته ايم مال اينهاست . گفتم آيا به اين حرف اعتقاد دارى ؟ گفت : اعتقاد دارم , گفتم : پس چرا واگذار نمى كنى ؟ گفت : مگر نمى دانى الملك عقيم ؟ تو كه فرزند من هستى , اگر بدانم در دلت خطور مى كند كه مدعى من بشوى , آنچه را كه چشمهايت در آن قرار دارد از روى تنت بر مى دارم . قضيه گذشت . هارون صله مى داد , پولهاى گزاف مى فرستاد به خانه اين و آن , از پنج هزار دينار زر سرخ , چهار هزار دينار زر سرخ و غيره . ما گفتيم لابد پولى كه براى اين مرد كه اينقدر برايش احترام قائل است مى فرستد خيلى زياد خواهد بود . كمترين پول را براى او فرستاد : دويست دينار . باز من رفتم سؤال كردم , گفت : مگر نمى دانى اينها رقيب ما هستند . سياست ايجاب مى كند كه اينها هميشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند زيرا اگر زمانى امكانات اقتصاديشان زياد شود , يك وقت ممكن است كه صد هزار شمشير عليه پدر تو قيام كند . نفوذ معنوى امام از اينجا شما بفهميد كه نفوذ معنوى ائمه شيعه چقدر بوده است . آنها نه شمشير داشتند و نه تبليغات , ولى دلها را داشتند . در ميان نزديكترين افراد دستگاه هارون , شيعيان وجود داشتند . حق و حقيقت خودش يك جاذبه اى دارد كه نمى شود از آن غافل شد . امشب در روزنامه ها خوانديد كه ملك حسين گفت من فهميدم كه حتى راننده ام با چريكها است , آشپزم هم از آنهاست على بن يقطين وزير هارون است , شخص دوم مملكت است , ولى شيعه است , اما در حال استتار , و خدمت مى كند به هدفهاى موسى بن جعفر ولى ظاهرش با هارون است . دو سه بار هم گزارشهايى دادند , ولى موسى بن جعفر با آن روشن بينى هاى خاص امامت زودتر درك كرد و دستورهايى به او داد كه وى اجرا كرد و مصون ماند . در ميان افرادى كه در دستگاه هارون بودند , اشخاصى بودند كه آنچنان مجذوب و شيفته امام بودند كه حد نداشت ولى هيچگاه جرأت نمى كردند با امام تماس بگيرند . يكى از ايرانيهايى كه شيعه و اهل اهواز بوده است مى گويد كه من مشمول ماليتهاى خيلى سنگين شدم كه براى من نوشته بودند و اگر مى خواستم اين مالياتهايى را كه اينها براى من ساخته بودند بپردازم از زندگى ساقط مى شدم . اتفاقا والى اهواز معزول شد و والى ديگرى آمد و من هم خيلى نگران كه اگر او بر طبق آن دفاتر مالياتى از من ماليات مطالبه كند , از زندگى سقوط مى كنم . ولى بعضى دوستان به من گفتند : اين باطنا شيعه است , تو هم كه شيعه هستى . اما من جرأت نكردم بروم نزد او و بگويم من شيعه هستم , چون باور نكردم . گفتم بهتر اين است كه بروم مدينه نزد خود موسى بن جعفر ( آن وقت هنوز آقا در زندان نبودند ) اگر خود ايشان تصديق كردند او شيعه است از ايشان توصيه اى بگيرم . رفتم خدمت امام . امام نامه اى نوشت كه سه چهار جمله بيشتر نبود , سه چهار جمله آمرانه , اما از نوع آمرانه هايى كه امامى به تابع خود مى نويسد , راجع به اينكه (( قضاء حاجت مؤمن و رفع گرفتارى از مؤمن در نزد خدا چنين است و السلام )) . نامه را با خودم مخفيانه آوردم اهواز فهميدم كه اين نامه را بايد خيلى محرمانه به او بدهم . يك شب رفتم در خانه اش , دربان آمد , گفتم به او بگو كه شخصى از طرف موسى بن جعفر آمده است و نامه اى براى تو دارد . ديدم خودش آمد وسلام و عليك كرد و گفت : چه مى گوييد ؟ گفتم من از طرف امام موسى بن جعفر آمده ام و نامه اى دارم . نامه را از من گرفت , شناخت , نامه را بوسيد , بعد صورت مرا بوسيد , چشمهاى مرا بوسيد , مرا فورا بر در منزل , مثل يك بچه در جلوى من نشست , گفت تو خدمت امام بودى ؟ ! گفتم : بله . تو با همين چشمهايت جمال امام را زيارت كردى ؟ ! گفتم بله . گرفتاريت چيست ؟ گفت م يكچنين ماليات سنگينى براى من بسته اند كه اگر بپردازم از زندگى ساقط مى شوم . دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند , و چون آقا نوشته بود (( هر كس كه يك مؤمنى را مسرور كند , چنين و چنان )) گفت اجازه مى دهيد من خدمت ديگرى هم به شما بكنم ؟ گفتم بله . گفت من مى خواهم هر چه دارائى دارم , امشب با تو نصف كنم , آنچه پول نقد دارم با تو نصف مى كنم , آنچه هم كه جنس است قيمت مى كنم , نصفش را از من بپذير . گفت با اين وضع آمدم بيرون و بعد در يك سفرى وقتى رفتم جريان را به امام عرض كردم , امام تبسمى كرد و خوشحال شد . هارون از چه مى ترسيد ؟ از جاذبه حقيقت مى ترسيد (( كونوا دعاة للناس بغير السنتكم )) ( 1 ) تبليغ كه همه اش زبان نيست , تبليغ زبان اثرش بسيار كم است , تبليغ , تبليغ عمل است . آنكسى كه با موسى بن جعفر يا با آباء كرامش و يا با اولاد طاهرينش روبرو 1 . اصول كافى , باب صدق و باب ورع .
ابو هارون مکفوف ، موسی بن عمیر ، قرن 2ق شاعران زندگی فرهنگی

دارد كه اگر در قلب ما ذره اى از ايمان باشد كافى است كه نام حسين را بشنويم و اشك ما جارى بشود . ان للحسين محبة مكنونة فى قلوب المؤمنين يك محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسين هست . انا قتيل العبرة ( 1 ) من كشته اشكها هستم . شعرى است به عربى از يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام , و خيلى عجيب است . شايد در اوايل طلبگى ام در مشهد بود و هنوز به قم نرفته بودم كه آن را از كتاب (( نفثه المصدور )) محدث قمى حفظ كردم . ايشان مى نويسند كه ابوهارون مكفوف كه ظاهرا نابينا بوده است كه به او مى گفته اند مكفوف شاعرى توانا بوده و گاهى مرثيه اباعبدالله مى گفته است . او مى گويد روزى رفتم خدمت امام صادق عليه السلام . فرمود از آن شعرهايى كه در مرثيه جدم گفته اى براى ما بخوان . گفتم اطاعت مى كنم . فرمود زنها را هم بگوييد بيايند پشت پرده تا آنها هم استفاده بكنند . زنها هم از اندرون آمدند نزديك , پشت پرده آن اتاق . شروع كرد به خواندن شعرهايى كه ظاهرا تازه هم گفته بود . ولى مضمون را شما ببينيد , و اصلا درس را ببينيد . وقتى اين شعرها را با اينكه پنج مصراع بيشتر نيست خواند و لوله اى در خانه امام صادق بلند شد . امام صادق همين جور اشك از چشمهايش مى ريخت و شانه هاى مباركش حركت مى كرد . صداى ناله و گريه از خانه امام بلند شد كه بعد ظاهرا خود امام گفتند ديگر كافى است . اينهمه مرثيه هايى كه گفته شده است من نظير اين را يا نديده ام و يا 1 . بحار جديد , ج 44 ص 279 و 280 .
ابو هارون مکفوف ، موسی بن عمیر ، قرن 2ق شعر حسین علیه السلام

دارد كه اگر در قلب ما ذره اى از ايمان باشد كافى است كه نام حسين را بشنويم و اشك ما جارى بشود . ان للحسين محبة مكنونة فى قلوب المؤمنين يك محبت مخفى در عمق دل هر مؤمن نسبت به امام حسين هست . انا قتيل العبرة ( 1 ) من كشته اشكها هستم . شعرى است به عربى از يكى از اصحاب امام صادق عليه السلام , و خيلى عجيب است . شايد در اوايل طلبگى ام در مشهد بود و هنوز به قم نرفته بودم كه آن را از كتاب (( نفثه المصدور )) محدث قمى حفظ كردم . ايشان مى نويسند كه ابوهارون مكفوف كه ظاهرا نابينا بوده است كه به او مى گفته اند مكفوف شاعرى توانا بوده و گاهى مرثيه اباعبدالله مى گفته است . او مى گويد روزى رفتم خدمت امام صادق عليه السلام . فرمود از آن شعرهايى كه در مرثيه جدم گفته اى براى ما بخوان . گفتم اطاعت مى كنم . فرمود زنها را هم بگوييد بيايند پشت پرده تا آنها هم استفاده بكنند . زنها هم از اندرون آمدند نزديك , پشت پرده آن اتاق . شروع كرد به خواندن شعرهايى كه ظاهرا تازه هم گفته بود . ولى مضمون را شما ببينيد , و اصلا درس را ببينيد . وقتى اين شعرها را با اينكه پنج مصراع بيشتر نيست خواند و لوله اى در خانه امام صادق بلند شد . امام صادق همين جور اشك از چشمهايش مى ريخت و شانه هاى مباركش حركت مى كرد . صداى ناله و گريه از خانه امام بلند شد كه بعد ظاهرا خود امام گفتند ديگر كافى است . اينهمه مرثيه هايى كه گفته شده است من نظير اين را يا نديده ام و يا 1 . بحار جديد , ج 44 ص 279 و 280 . كم ديده ام . مى گويد : امرر على جدث الحسين فقل لاعظمه الزكية أ اعظما لازلت من و طفاء ساكبة روية و اذا مررت بقبره فاطل به وقف المطية و ابك المطهر للمطهر و المطهرة النقية كبكاء معولة انت يوما لواحدها المنية ( 1 ) مضمون شعرش اين است : مى گويد اى رهگذر , اى باد صبا گذر كن به قبر حسين بن على , پيام دوستانش را به او برسان , پيام عاشقانش را به او برسان . اى باد صبا پيام ما را به استخوانهاى مقدس حسين برسان , بگو اى استخوانها دائما شما با اشك دوستان حسين سيراب هستيد . اين اشكها مى ريزند و شما را سيراب مى كنند . اگر روزى شما را از آب منع كردند و اگر حسين را با لب تشنه شهيد كردند , اين شيعيان و دوستان دائما اشك خودشان را نثار شما مى كنند . اى باد صبا اگر گذشتى و گذر كردى , تنها به رساندن پيغام قناعت نكن . آنجا مركبت را نگه دار , خيلى هم نگهدار , بايست و 1 . نفثة المصدور , ص 46 . الاغانى , جلد اول , جزء هفتم . مصائب حسين را ياد كن و اشك بريز و اشك بريز و اشك بريز , نه مثل يك آدم عادى بلكه مثل آن زنى كه يك فرزند بيشتر ندارد , چگونه در مرگ يك فرزند خودش اشك مى ريزد , اينجور اشك بريز بگرى براى آن پاك , فرزند پدر پاك , فرزند مادر پاك . و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم , و صلى الله على محمد و آله الطاهرين .
اتهام به امام موسی صدر توسط اسعد ، کامل احمد ،1932-2010م درباره دارایی مهاجران لبنانی

سرحال گفت: «امام موسي صدر کسي است که شايستگي به عهده گرفتن اين نقش را دارد، زيرا او در محافل لبناني از حمايت گسترده‌اي برخوردار است و جنبشي را براي مطالبات برحق و مورد اهتمام همۀ لبنانيان و به‌دور از اهداف شخصي رهبري مي‌کند و افزون بر آن، فردي پاک‌دست و داراي تفکر و انديشۀ برتر است و نسبت به مصلحت عمومي، اهتمامي عميق دارد.» وي افزود: «ما ضرورت به پا کردن «انقلاب سفيد» را آشکارا با امام صدر در ميان گذاشتيم و به ايشان اطمينان داديم که کاملاً با ايشان همبستگي داريم و يقين داريم که ايشان در ايفاي اين مأموريت موفق خواهد شد، زيرا ما، جز ايشان کسي را براي اين کار شايسته نمي‌دانيم، خواه در ميان احزاب موجود يا سران سياسي يا رؤساي طيف‌هاي پارلماني. علل اين مسئله نيز بر کسي پوشيده نيست، ازجمله اينکه هيچ‌کس همانند رئيس مجلس اعلاي شيعيان و فعاليت‌هاي او مورد حمايت گستردۀ مردم نيست. 3/1/1975 [سند شمارۀ 3-1-75] ج. مجلۀ الحوادث با کامل اسعد، رئيس پالمان، گفت‌وگويي مطبوعاتي کرد. وي در اين گفت‌وگو با حمله به امام صدر، او را متهم کرد که دارايي لبنانيان خارج از کشور را و اموالي را که دولت به مجلس اختصاص داده است، براي خريدن مردم و جذب آنان صرف مي‌کند و قدرت او برگرفته از بهره‌برداري‌هاي او از تناقض‌هاي موجود است و شبهات بسياري درمورد نقشه‌اي که اجرا مي‌کند و ابعاد لبناني و عربي اين نقشه و کساني که در داخل و خارج از او حمايت مي‌کنند، مطرح است. 4/1/1975 [سند شمارۀ 1/4-1-74] الف. امام موسي صدر از شهرک طيبه در جنوب بازديد کرد و به خانواده‌هاي علي حسين شرف الدين و دو پسرش عبدالله و فلاح و همچنين معلم شهرک، محمود قعيق، که در مقابله با نيروهاي کماندوي اسرائيلي در حمله به شهرک شهيد شده بودند، تسليت گفت. در اين حادثه يک سرباز و همچنين يک زن به شهادت رسيدند و اسرائيليان شش نفر را ربودند و عده‌اي را زخمي و چند خانه را ويران کردند. امام صدر در ميان خانوادۀ شهدا و کساني که از روستاهاي مختلف گرد آمده بودند، سخنراني کرد و از ايستادگي در برابر دشمن تجليل کرد و گفت: «تو اي شهيد و پدر شهيد! تو اي جوان ستوده و پاک! شما روح عزت در اين منطقه و زيربناي مقاومت شرافتمندانه در لبنان هستيد. شما به جبل عامل و لبنان و اعراب، ارزشمندترين هديه و شريف‌ترين عيدي را عطا کرديد.» امام صدر دولت را نيز به سبب کوتاهي در دفاع از اين منطقه سرزنش کرد و عزم و ارادۀ مردم جنوب را براي پايداري و ايستادگي در برابر دشمن صهيونيستي تقويت کرد و گفت: «ما با چنگ و دندان و با تفنگ‌هاي کوچک خود از سرزمينمان دفاع خواهيم کرد.» 4/1/1975 [سند شمارۀ 2/4-1-75] ب. امام صدر در دانشکدۀ حقوق دانشگاه لبنان دربارۀ «جنبش و ابعاد آن» سخنراني کرد و گفت: «محتواي جنبش اين است که تلاش کنيم تا در لبنان هيچ فرد يا منطقۀ محرومي باقي نماند.» امام حضار را به اين نکته توجه داد که جنبش شروع به

thesaurus


thes_dsc

encyclopedia


enc_dsc

indexn


index_dsc

with_join

  • with_1
  • with_2
  • with_3

join_day

join_social: